اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

آمپاســـــــــــ

خیلی تو آمپاسم....

حالا باید چیکار کنم؟؟؟؟

شیمی کاربردی پیام نور شهر خودمون یا مامایی آزاد  شهر غریب؟؟؟

باید چیکار کنم؟

خدایا کمکم کن...

انتخاب خیلی سخته...همیشه انتخاب سخته...


نتیجه!!

ما از مشهد برگشتیم.... به سلامتی...!

نتیجه سراسری رو توی مسافرت زدن منم به یکی از رفیقام گفتم رفت دید گفت پیام نور شیمی آوردی...با هزارتا بدبختی فهمیدم شیمی کاربردیه ولی بدک نیست!! کاچی به از هیچی!!

الان رفتم سایت دانشگاه آزاد دیدم  مامایی آوردم از خوشحالی داشتم ذوق مرگ میشدم!! ولی ولــــــــــــی...

به شهریه که فکر کردم ذوقم فروکش کرد!! و نمردم...! هر چند فکر میکردم من خودمو بکشم نهایتاً زیست شناسی آزاد بیارم ولی مامایی واقعا عالیه....

خلاصه فردا باید با خانواده صحبت کنم بینم چی میشه...خداکنه بتونم مامایی برم...اصن دوس ندارم پیام نور شهرخودمون برم به دلایلی! که الان وقت گفتنشون رو ندارم...

مسافرتم جای شما خالی خوش گذشت...(یک سری خاطرات هم داشت که الان دراین مجال!!!نمیگنجد(چی گفتـــم!!)


مسافرت

مامانم رفته فرم مدرسه ی داداشام رو بگیره...فردا اگه خدا بخواد قراره بریم مشهد... 

مامانم گفت ظرفارو بشور تا بیام...ولی منو جو گرفته میخوام بقیه ی کارای خونه رو هم انجام بدم تا مامانم اومد غافلگیر شه.... 

اصن من عــــــــــــــــــاشق غافلگیر کردنم( با لحن نقاش برنامه ی لذت نقاشی که آخرش نفهمیدم اسمش چی بود...داد ماس؟دارت ماس؟دارد ماس؟دات ماس؟آخرشم که مینویسه باب اسمیت!! 

به هرحال.... 

الان باید برم کلی کارای خونه رو انجام بدم...ظرفا رو بشورم...خونه رو جارو کنم ... 

روز دختره دیگه... 

هه باید بچه خوبی باشم!مثـــــــــــــل همیشه...

روز من

هرچند  گذشت ولی مثلا امروز روز دختر بودا!! دریغ از یه تبریک خشک خالی...  

ملت گرفتارن...منم درکـــــــــــ میکنم...واسه همین هیچی نمیگم!! 

وگرنه تا حالا  حد اقلش قول ِ یه htc 1 و یه کفش استاندارد و یه سنتور و .... به مناسبت این روز خجسته گرفته بودم....میدونم آدم قانعی هستم

دیگه خیالپردازی بســــــــــــــــــــــــــه... 

امروزم گذشت...بی هیچ اتفاق خارق العاده ای... 

                                                    خدایا شکرت.... 

 

 

 

پ.ن= اینم هدیه ی خودم به خودم  

نوت بوک

هه...........مردم نوت بوک میخرن


خب ماهم نوت بوک می خریم....


اعصاب مصاب

الان اعصابم خورده حوصله ی هیچی رو ندارم...وقتی با هیچکس حرف نمیزنم ، وقتی به حرف همه با تکون دادن سر و لب و لوچه جواب میدم...یعنی اعصاب ندارم...

حالا خوبیم اینه که اهل دادوهوارو دعوا و از این جور شلوغ بازیا نیستم...موقع عصبانیت فقط ساکت میشم همین...یه همچین آدم بی آزاری ام مــــــــــــــن...

+(حالا کیه که قدر بدونه!!!والا)

+قلبم هوا گرفته مث تلمبه ی خونمون!!

  قندم رفته اون بالا بالاها داره دست تکون میده... دِ لامصب  وردار بیا پایین بشین سرجات!!

  پسِ کلَم هم دردمیکنه ...به خاطر یه جوش !!

هیچی دیگه!! چیزی ازم نمونده...جــــــــــــز همین قیافه ی خوشگل دوست داشتنی...!

+هه شوخی کردم

+خدایـــــــــــــــــا شکـــــــــــــــــرت

+دوستم بعد از5 دیقه اس ام اس بازی  اس داد گفت: دیوونتم ....منم پر رو خیلی شیک ومجلسی گفتم:

                                      "میدونم عزیزم میدونم"

+ ای خدا یه دوست درست و حسابی هم که داریم راهش از ما دوره!!خیلی وقته ندیدمش...بازم ایول به فاطیِ خودم که هرچن وقت یه بار یه پیام میده...دلم براش تنگ شده...خدایا مواظبش باش

30یا30؟

یکی نیست به این آمریکا بگه: هروقت گقتن خاک انداز ، خودتو وسط بینداز!!!

هه مثلا میخواد حمله تنبیهی بکنه!! برای ایجاد صلح و آرامش میخواد بجنگه!!

فقط سیاستمدارهای بی وجدان  آمریکایی اینطوری فکر میکنن! مغزشون معیوبه! یه ملت رو بدبخت میکنن که مثلا صلح و امنیت رو حفظ کنن!! حالا یکی رو با تحریم یکی با حمله و جنگ...

!! با این بهونه تراشی هاشون مردم رو احمق  فرض کردن!!

خلاصه خواستم یه چیزی در مورد حرف های احمقانه ی آمریکا بگم تا دلم حداقل یکم خالی شه...


ازشـــــــــــــــــــون متنـــــــــــــــــــفرم...

بی وجدانا...

هیروشیما و ناکازاکی و ویتنام و عراق و افغانستان و هزار تا افتضاح دیگه که بار آوردن مصداق کامل 

                     نقــــــــــــض حــــــــــــقــــــــــوق بشـــــــــــــــــــر هستن...



شونه فلزی

من نمیتونم با شونه پلاستیکی موهامو شونه کنم...

آخه با چه زبونی بگم!

جدای از مشکل اصلی مسائل فیزکیه بابا!

سه ساعت واسه مامانم توضیح دادم : مامان شونه پلاستیکی باعث میشه تارهای مو بار یکسان پیداکنن و از هم فاصله بگیرن! تارهای مو بار مثبت دارن...


پ.ن=رفته بودیم شونه بگیریم من چون پلاستیکی بود نگرفتم خانم فروشنده گفت:اینا شونه های خوبیه که !

گفتم خانم خبرنداری ! موهای منو باید با مَنتیل شونه کرد! بیچاره نمیدونم می دونه منتیل چیه یا نه؟!


-->من شونه فلزی میخوام...

مخاطب خاصـــــــــــــ

دلم خواست ، همینجوری ، الکی اینو بذارم ادامه مطلب!! 

ادامه مطلب ...

کویر لوت

داداشم تو وی چتش نوشته بود "هواپیما بودم آجر می بردم" بعد اونوقت با سرعت لامبور گینی لایک میشد...

من موندم ملت به چی فکر میکنن !!!؟


پ.ن=این جمله "هواپیما بودم آجر می بردم" رو توی خنده بازار شنیدیم تازه یه جمله دیگه هم بود 

"سنگ رو بذار جلو کامیون تاکه نره تو دره!!" مثلا اینا شعرن!!! البته اینم شدیـــــــــد لایک خورد!!

---------------

مـــــــــــــــــــــن میگم:وب داشتن در بلاگ اسکای با بودن در کویر لوت فرقی نمیکنه!!

(امیدوارم بهشون برنخوره)

---------------------------------------

مـــــــــــــــرگ نوشت: برای اولین بار سمت چپ قفسه ی سینم درد میکنه....میدونستم آدمای بزرگ زود میمیرن ولی دیگه نه اینقد...

خب دیگه منم رفتنی شدم

پ.ن=هرگل که بیش تر به چمن می دهد صفا****گلچین روزگار امانش نمی دهد!!!

یکیم نیست تحت تاثیر قرار بگیر...هــــــــــــــــــــــــــــی روزگار...