اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

یک شیمیست!...

سر کلاس شیمی استاد همینطور سوال می پرسید بچه ها هم همینطور دست و پاشکسته هرچی از دبیرستان یادشون می اومد جواب میدادن...منم خیلی چیزا رو نصفه و نیمه یادم می اومد ولی خب به هر حال بر حسب اتفاق یا نه به طور عمد!!! سوالایی که شیمی-فیزیکی بودن رو من بهتر جواب میدادم...بعد استادمون برگشت گفت : شما مثل اینکه فیزیکتم خیلی خوبه!


یه لحظه یاد زمان دبیرستانمون افتادم،خداییش معلم فیزیکمون خیلی منو دوست داشت البته منم متقابلاً خیلی دوسش داشتم اصن تا سال سوم دبیرستان عشق من فیزیک بود!تابستون میشد میرفتم کتابخونه محل هرچی کتاب فیزیک داشتن رو میگرفتم میخوندم تازه خلاصه برداری هم می کردم! به جان خودم!اصن مدارکشم موجوده...

کلاس اول دبیرستان من نظریه ی نسبیت انیشتین رو حفظ بودم!با یه عالمه فرمولای مختلف فیزیکی که حتی بعضیاشون رو توی دبیرستانم نخوندیم...الان حدودا 2-3سال میگذره خیلی چیزارو فراموش کردم ولی هنوزم به فیزیک وبحث های شیمی-فیزیکی علاقه دارم...

البته الان من رشته ی شیمی میخونم چیزی که هیچوقت فکرشو نمی کردم!

یعنی همیشه هم من وهم اطرافیان فکر میکردن من یا پزشک میشم یا مهندس ولی ... فعلا به قول اساتید در راهِ شیمیست شدن هستم!....فقــــــــــــــــــــــــط همین...یک شیمیست!...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.