اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

عدالت آموزشی!و تصمیم کبری!

بالاخره داریم به عدالت آموزشی نزدیک میشیم! 

چه معنی داشت دخترا فرم مدرسه داشتن ولی پسرا نداشتن! 

یه نیم ساعت پیش فرم مدرسه ی داداشم رو اتو کردم...پارچه ی خوش اتویی بود(هرچند برای نزدیک تر شدن به عدالت آموزشی باید مث پارچه ی مانتو دخترا بد اتو می بود ! ولی خب ما که بخیل نیستم...آخرش که خودمون دوتاشو اتو میکنیم!...بزار خوش اتو باشه...بهتر!) 

راستی  

تصمیم کبری گرفته شد! 

امروز رفتم کافی نت   وا3   دانشگاه ثبت نام کردم--->رشته ی شیمی کاربردی---->شهرخودمون 

هرچند بابام و مامانم گفتن تصمیم با خودمه و هرکدوم دوس دارم برم ولی توی پاورقی گفتن:دانشگاه شهرخودمون برم برام بهتره! از لحاظ مسافت و غربت و امنیت و از این جورچیزا... 

منم بچه ی خـــــــوب گفتم: باشه شهر خودمون...تصویب شد!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.