اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

سرنگ

عاقا هرکسی اصن با یه چی حال میکنه ماهم باسرنگمون!!

داشتم آمپول میزدم هرکاری کردم نمیرفت تو...بعد بهش نیگا کردم گفتم :

برو برو برو ...برو دیگه نیگام نکن ...عاشقونه صدام نکن (به یادفیلم اخراجی ها افتادم آخه...)

عجب بچه حرف گوش کنی بود قشــــــــــــــــــــــنگ نفوذ کرد....

(سوء تفاهم نشه ما احیانا بنگی نیستیم سرنگه سرنگِ چش قشنگه سرنگ انسولین بود...خدمتشون ارادت داریم)


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.