اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

اتاق خاطرات من

خاطرات این "منِ تنها"!

کنکور

رفتم کنکور بدم بعد از اسقرار کامل در حوزه ی مربوطه مراقبه برگشته اومده میگه چیزی لازم ندارین؟

یکی گفت: ببخشید یه لیوان آب

یکی گفت:ببخشید کی پذیرایی میکنن؟

خلاصه هرکی یه چیزی میگفت !

منم گفتم اگه اینطوره که هرکسی یه سفارش میده که ....

خانم واسه من یه پیتزا بیارین!

دختری که کنار من نشسته بود اصلا روحش شاد شد زد زیر خنده!! کلا استرس قبل از کنکور رو فراموش کرد!

تازه این مراقبه هر پنج دیقه یه بار می اومد میگفت چیزی لازم ندارین ؟ آخر کنکور سردم شده بود میخواستم بگم یه پتو بیارین! دیگه گفتم ولش کن تمرکز بروبچ بهم میخوره!

عاقا یه چیز دیگه!!یه نفر تو بلندگو میحرفه  مثلا میگه:  داوطلبان عزیزآزمون شروع شد!! بلندگوش فکر کنم از اینا بود که نون خشکی ها دارن!! وقتی حرف میزد قشنگ یاد نون خشکی می افتادم...خیلی نوستالژیک بود!!



اینم از کنکور ما!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.